سلام
هوا بسی ناجانمردانه خرکانه گرم
:/
مغزم خالیه
خط ممتد
بی هییییچ دغ دغه و حرفی
در کمال حضوره پر رنگه دغ دغه ها و حرفا
ولی یه بدرک خاصی توش موج میزنه انگار...
...
سلام
هرسال که با "میم" میرفتیم هییت
اون مالبته چند شب یبار که مفتخر میکرد تشریف میاورد
موقع برگشت کلی میخندیدیدم
چه محرم چه قدر
کلی ادامو در میاوردو مسخرم میکرد
که وقتی گرم گریه و فاز معنویه منم با همون لحن ناله و گریه میزن بهش که اون بچه رو ببین...
:/
خو بچها یه وقتایی کارای جالبی میکنن وسط مراسم تقصیر من چیه
:/میم که مداح که هیچ سخنران هم شروع میکنه زاااااااااااااااااااااااااااااااااار میزنه
صدبار گفتم ببین تو ب بسم الله اینی اخرش چی میشی
این همش دهنش باز عرررررررررررر
خو یکم به اطرافت توجه کن
از این نانازا غافل نشو
پریشب به رسمه سالهای خودم تنها رفتم طاهری
جاتون خالی
به قول زی زی کلی با عروسی همتون دعا کردم
:)
یه نی نی جلوم بود
از اول مراسم سینه میزد
دقیقتر بگم شیکم میزد:)))
دختره نازه 2ساله با موهای خرگوشی و پیرهنه دامن چین چین
^___^
خانمه پشت سرش میزد رو پاش
یهو نشست
پاهاشو دراز کرد
دامنشو زد بالا
شروع کرد
:))))
دیگه ضعف کردم براش
خوش اخلاق هرکی بهش میخندید خودشو ناز میکرد لیخند میزد
همینقدر بگمم اخر مجلس چنان ماچ کشش کردم این صبا خانم رو که ملت تا شعاع 5متر دعا میکردن خدا دامنمو سبز کنه یکی از همینا بده
:/
اینجانب هم حیا پیشه کرد نگفت که بچه من پسره
آقا علیپارسا
انشالا آقا سید علیپارسا ابن رضا
^__________________________^
به خدا اگه کسی اسم بچمو مخفف کنه چشاشو دراوردم :///
(همین الان دوست دانشگاهم پی ام زد بچش به دنیا اومده،3ساعت پیش0____0 خدا مرسی که یهو مارو خوشحال میکنی عررررررررررررررررره ذوق مرگی)
دوستان
لینک فایل صوتی زیر را لطفا دانلود کنید و به دوستان هم بدهید گوش بدهند
موضوع سر سحرو جادو اینا بود ولی هیچ ربطی به اینا نداره
حرفای خوشمزه ای میزنه
زندگی با این نی نی های خوشمزه زیباست
و خداوند به ما لبخند میزند
شادز^____^
یک موردی امد به صحبت
وسط حرفاش گفت بلی ما موردی 38ساله داریم که میخوایم زنش بدیم
اگه موردی مناسب داری به معرفی
گفتم یه مورد هست بعض خودم نباشه خانوووون فک کنم 30-31سالش باشه...
:
31ساااااااااااال نه بابا بزار برات بگم چجوری باید باشه:
متولد 70به بعد
0----0
قد بلند
:/
بلوند
0_____0
لاغر
یعنی تا یک ساعت تو افق بودم
حالا خود شادوماد سبزه نسبتا شکم داره قد 175 نهایت
مغازه لوازم تحریر داره
هنگ بودم
اون خانم که تو ذهن من بود هم 8سااااااااااال اختلاف سنی دارن
حالا دنبال 70میگردی؟؟؟؟؟
70 ترگل ورگله بلونده لاغره بلند
خر مخشو گاز گرفته بیاد بشه زن این اخه
:/
اونوقت میگن چرا سن ازدواج بالا رفته
موارد زیادی شنیدم که پسر تاکید داشته به قد بلند و بلوند بودن و سفید بودن خانم
اخه مغزهای متفکر
امیدهای امام
ما ایران زندگی میکنیم
مگه کلا چند درصد از ادمهای اینجا بلوند هستن که شما دنبال دختر اون درصد میگردید
ایران معروفه به چشم وابرو قهوه ای شما بلوند میخوای برو المان!
البته این توهم سقف مملکت برام کوتاه من دارم حروم میشم باید برم رو همه پسرا نداشته باشن 80%دارن!
فرار مغزها میخوان برن اونور تو پیتزا فروشی کار کنن یه بلوندم بگیرن
:))))
آقایون داداشا گلم
شما دنبال 70 بلند سفید بلوند باشید
خانوما ابجی ها
شماهام دنبال شغل دایم دولتی حقوق بالای 2-3تومن ماشین وخونه مادر مرده بگردید
ایشالا به نتیجه برسید
اصلا بهتر
بزار منقرض بشیم از نو یه نسل جدید بیاد
والا با این نوناشون!
زندگی در این جک ها زیباست
و خداوندهم حتی لبخند میزند!
شادزی
سلام
سلام ماه رمضان جان
واااای که چقدر دلم باش تنگ شده بود
سحری که با چشمای خوابالو بخوری
و افطاری که الله اکبر حملهههه :)))
خوبم
خداروشکر
بعد اون متنه آشفته قبل
و مقداری میل نمودن شیر
:)
و با تشکر از ناشناس جان که تذکر دادن برای مخاطبان(عزیزم یه وقتایی باید مخاطب حواسش به جنسیت نویسنده باشه،و متن رو انتخاب کنه!!)
الان بهترم
فکری تر
ولی خب
خدا که هست
به درک دنیا
والا!
دیشب مستاجره 23سال پیش ما مهمان سفره افطار بودن
:/
(داغونه این روابط خانوادگیم
23ساله در ارتباطیم، ولی نسبت جالبته:))
اینققققققققققدر گفت ایشالا خدا بختتو باز کنه
اینقدددددددددددددر گفت
اخر شب حس میکردم نکنه 40سالمه داغم حالیم نی
:/
بابا الان 30سال تازه دم بخته
ماکه حال حالا کار داریم
والا با این نوناشون!
با تشکر از مادر
که انتخاب گزینشی مهمان موجبات شادی مارا فراهم مینمایند
:)
زندگی زیباست
و خداوند در ماه رمضان هم به مالبخند میزند
شادزی
ذهنم درگیره
شدید
بغیر مرضه روزمرگی و زندگی یکنواختی که سالهاست درگیرشم
و این روزا رو مخ
از صبح که از دکتر اومدم فکری تر
پری جان هم دم صبحی تشریف اوردن البته!
ولی خو
...
یکم چرته و خنده دار شاید
ولی دارم به بچه فکر میکنم
بچه مهمه؟
بچه دار شدن؟
بچه مهمتره یا باباش؟
باباش مهمتره یا زندگیه که برات میسازه؟
از 3 ضلع هرکدومش لنگ بزنه چی؟
کدومو میتونی حذف کنی؟
که حسرتشم نخوری؟
که به اون 2تا اسیبی نرسه؟
خنده داره نه
ولی خب
دلایل این فکر هم هست
بعد خدا زارت تو این شهر بزرگ
متروی شلوغ
یه پسره 4-5ساله علیپارسا طوری رو میاره تو مترو میشونه رو پات
و خیره میشی
به نگاه خیره و عجیبش به رسیده خرید کارت مادرش
به ناخناش
به موهای پشت گردنه بورش
به زور خودتو کنترل میکنی به بهانه نگه داشتنش بغلش نکنی
روتو برمیگردونی
وانمود که اصلا برات مهم نیست
حتی یه اه تو این هوا بچتو از رو پام بردار مزاحمم نشو خاصی بندازی ته نگاه رو به افقت
مختو کنترل میکنی
بی تفاوت باشی
دست نندازی تو موهاش
گونهاشو لمس نکنی
دستاشو نگیری
این اشک مسخره الان من چیه
سلام
سلام
ما آمدیم
البته خیلی وقته آمده ایم
ولی حرفی نبود
هربارم یادم میرفت عکسارو اپلد کنم
^__^
سوغاتیا تو ادامه مطالب میباشد
رویت بنمایید
(اون فلش قرمزه اون بالا کنار تاریخ)
یه ویژگی بامزه دارم من
دوستان و همکاران
مخصوصا همکاران میگن : تو جادوگری!
اولین سابقه همکاری یه پسری کنار دستم بود که 3-4سال ازم کوچیکتر بود
از مسخره بازیا و حرفای دانشگاش برام میگفت
یه بار رسید که از دخترا بگه من جملاتشو تموم میکردم:
همون که عینکی بود باباش سمند داشت!
یهو کپ کرد
تو از کجا میدونی؟! 0____0
گفتم خو خودت گفتی دیگه
این ماجرا بازهم تکرار شد
یه بار بدجور قاطی کردو دادو بیداد:
تو جنی تو جادوگری، اه اصلا ادم به تو میرسه دهن لق میشه من هیچ وقت به کسی اینقدر حرف نزدم...
:دی
و این جمله را بازهم شنیدیم
و یکم برام خوشمزه است
^___^
خب به منچه شماها دهن لقید
خودشون الو تو دهنشون خیس نمیخوره رو دختر مردم عیب میزارن
والا!
4شنبه گذشته 3ساعت بعد ساعت اداری یکی از همکارام که اصلانم بهش نمیاد 10سال از من بزرگتر باشه داشت از خاطراتش میگفت
مخصوصا خاطرات عاطفی
امروز اومده میگه من 2روز دارم فک میکنم چرا اینارو برای تو گفتم
چی شد اصلا که اینجوری شد
تو جنی!
#آی_ام_ا_جن
#آی_ام_ا_جادوگر
^___^
خوبه دیگه
اینا یعنی من شنونده فعال و موزی هستم
اخرش همچین یه تصمیمی رو میندازم تو سر طرف که فک میکنه خودش به این نتیجه رسیده!
:)))))))
خوصلا از ما گفتن
میاید اینورا مواظبت خاطرات خود باشید
یوهارهارهارهار!
زندگی زیباست
و خداوند به شنوندها بیشتر لبخند میزند
:دی
شادزی
جوش مجلسی چیست؟
به جوش های که در مناطق خیلی تابلوی چهره
به صورت خییییلی تابلو و بزرگ و در پاره از مواقع دردی
قبل از مجالس مهم
همان روز مجالس مهم
و همون دورو بره مجالس مهم
نمایان میشود را جوش مجلسی مینامند!
خواهر دیشب گفتن:
فکر کنم یه مجلسی تو راه باشه، این جوشه رو چونم طبیعی نیست!
نماز صبح که پیشانی مبارک را رو به مهر نهادیم
احساس درد خفیفی نمودندی
که نم نم برجستگی نیز حس میشود
و گویای وجوده یه دانه " جوش مجلسی" میباشد
(تف هم به ریا البته:دی)
این مجلس یعنی کی میتواند باشد؟
این مجلس یعنی چی میتواند باشد؟
قرار است در این مجلس چه اتفاقی بی افتد؟
:دی
زندگی با جوش مجلسی هم زیباست
و خداوند به ما لبخند میزند
الکی مثلا سر یه جوش جو دادم :دی
شادزیو
از همون صبح 2شنبه ماجرای عروسی "میم"
تو سرم بود
هیییییی
مداااااام کاراش یادم میومد
مخصوصا که فقط ماجرا من نبودم
توی مراسم مامان هم خیلی مسخره نیومد
دلایل مسخره که بیشتر به شعورم توهین میشد
اون پست هم گذاشتم دیگه بد رفت تو مخم
مدام فکری فکری
دیگه تصمیم گرفتم
رفتم خونه
گفتم میاید بیاید
نمیاد منو باید ببرید یه تبریک بگم بیام
مامان که مخالف بود
یاد اوری میکرد کارایی که باراش کردم و اون چجوری جواب داد
ولی گفتم نمیشه
بخاطر 6ماه بیشعوری یه ادم
شوهری ندیده بازیش
کل 13سال رفاقت و خاطرات خوب رو گذاشت کنار
فک نکنم دیگه ارتباطی داشته باشیم
عمرا دیگه وقتشو بکنه
ماشالا خانواده هزار فامیل بودن
الانم که یه سری فامیل اضافه
یه سالی درگیر پاگشا این صوبتا
دیگه بیخیال اخرشو جم کنیم
پدر گرام که برای افطار اومد گیر دادم بهش
: مسجد نمیری، همین خونه نمازو بخون منو ببر
بحثا بماندو خلاصه
9راه افتادیم
در کمال ناباوری اون محدوده شلوغ همه جا تابلوی ادرس مابود
17 دقیقه بعد رسیدیم
شوهر خواهرش منو دید جلو در ذووووووووووووق
بچه برادرشو دادن بغلم ببرم بالا زنونه
تو اسانسور دیدم ایوای چادرم پشت و رو!!
بچه ونک ونگو رو گذاشتم زمین خودمو اباد کردم
تازه داشتن اماده میشدن پیش پرده فیلمشو پخش کنن
رو صندلی رو به پرده پشت به در بود
یهو منو دید
بغل
گریه
گریه
خلاصه زدیم ترکوندیم مجلسو
همه خواهراش اومدن تشکرو معذرت خواهی جهت بیشوری خواهرشون
: بهش گفتیم نیای حق داری،سر فوت مامان 40شب اومدی پرستاریشو کردی، از ما بیشتر حق خواهری گردنش داری...!
خلاصه این صوبتا که دیدم همه به بیشوریش ایمان اوردن یکم ارومم کرد
موندم فیلمشو دیدم
2 تا عکس
خدافظی
داشتن تازه میز شامو میچیندن
بماند کلی خواهشو این صوبتا
اون شوهر خواهرش جلو در ول کن نبود
تا دم ماشین اومد بابارو بیاره بالا !
خوب شد رفتم
خانواده پرمحبت و مهربونی هستن
کرمانشاهی مهمان نواز
این رفاقت که رسما دیگه تمومه
حداقل اخرشو درست تموم کنیم
حیفه اون همه خاطرات رو سیفون کشید!
زندگی زیباست
و خداوند به ادمهای تنها بیشتر لبخند میزند
شادزی