این روزها
عمیق
درگیره تصمیم 27 ام
این 27 چقدر استرس زاشده
فک میکنم زیر اواره کلی کار نکرده گیر کردم
یه انقلاب نیاز دارم
و البته یه کامیون اراده
تغییر سخته همیشه
ولی باید رفت
قطار زندگی منتظر هیچ کس نمیمونه، نهایت یه بوقی میزنه و راهشو ادامه میده (قال اینجانب ره)
خیلی از مسایل رو بیخیال شدم
دارم سعی میکنم سطحی نگر باشمو راحت از کنار مسایل و ادمها بگذرم
ولی خب یه وقتایی جواب نمیده!
حس خاصی 27 ام برام
خیلی سنگینه
و خیلی یه جوریه
صدای قطار میادو انگار دارم زمانمو از دست میدم
انگار خیلی عقبم
انگار جا موندمو باید بیشتر از حد توانم بدوام که برسم...
دعا بفرمایید این تصمیم 27 صلاح باشه و خدا کمک کنه
زندگی در روزهای آغازین 27 هم زیباست
و خداوند به جا ماندگان هم لبخند میزند
شادزی
+عکسو نتونستم کوچیک کنم
بیخی!