Meghnatism

دیوارو سقف خانه من همین هاست که مینویسم، همین طرز نوشتن، از راست به چپ . . .

Meghnatism

دیوارو سقف خانه من همین هاست که مینویسم، همین طرز نوشتن، از راست به چپ . . .

Meghnatism

اینجا
یک دانه Meghnatism خسته از بلاگفا بعد از کوچ اجباری و البته تغییرات عمیق دست به کیبرد میشود
خسته است
اذیتش نکنید لطفا
مینویسد
گاهی دیرو گاهی ساعتی
گاهی مینیمالی و گاهی طوماری
برای حفظ ظاهر طومارها در"بقیش" چپانده میشود
روزگاری در آن جوانی با شور خود تمام مجاز را به آتش میکشید و قبیله ای از دوستان مجازی داشت
و امروز ساکت و آرام در گوشه ای نظاره گر
عمر سایت عمر فرزنده 7 ساله کوچانده شده ام هست
.
.
.

+ زندگی زیباست
و خداوند به ما لبخند میزند

بقیش دیگر تشریفات است
بیخی
.
.
.

برای شادی روحم
یک لبخند از عمق مهربانیتان نثار کنید!

:)

دیروز...
  • ۹۹/۰۲/۱۷
    116
  • ۹۸/۱۰/۱۰
    115
  • ۹۸/۰۴/۰۲
    114
  • ۹۷/۱۱/۲۷
    113
  • ۹۷/۱۰/۰۲
    112
  • ۹۷/۰۹/۱۱
    111
  • ۹۷/۰۸/۰۲
    110
  • ۹۷/۰۷/۰۷
    109
  • ۹۷/۰۷/۰۷
    108
  • ۹۷/۰۷/۰۱
    107
چیا گفتن...
چنان لهم در حد پیرزنی که دیروز باشگاه بوده
هوازی زده در حد بترکون
به جهت گردن عقربه های ساعت شروع کرده همه دستگاه هارو دونه دونه تست زده
فرداشم اومده سرکار


و من
هستم 
آن پیر زن
دیروز 2تا حرکت زدیم در حد همون
داداچ داری اشتباه میزنی :))))
الان له
آش رشته
داخاااان
ولی همچون کوه اومدیم سرکار
آی آی کنان
خخخ


انشالاکه آدم بشیم
ورزش خوبه
عقل سالم در بدن سالم

زندگی با تندرستی زیباست
و خداوند به ما لبخند میزند


شادزی
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۳۰
$Venu

سلام

یه وقتای دیدی وقتی کار داری

زمینو زمان باهات کمال همکاری رو میکنن؟!؟!؟!

پرینتر

دستگاه کپی

فکس

تلفن

حتی مهر!

@___@

امروز از اون روزا بود


حس کهولت دارم

حس خستگی مفرط

خ

این همکارای خچسته هم که همش درحال خودرن و گپ زدنن

اخرم میان بالا میگن: وای تو چقدر خوبی، باشگاه میری!؟!؟؟!

نه عزیزم شمام با این اوضاع لمبوندنت فکر میکنم عالی موندی


شدید حس روزمرگی دارم

و شدید حس مقاومت دربرابر هر تغییر تو چشام موج میزنه



زندگی حتما زیباست

و خداوند به ما لبخند میزند



خدایا این زبان انگلیسی چی بود آخه آفرینی 

پای قورباغش هنوز تو گلوم گیر کرده لعنتی!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۰
$Venu

سلام


تو اینجا 2نوع ادم هست

ادمایی که زخم بستر میگیرن

و ادمایی که از بالاپایین کردن پله ارترز زانو میگیرن

بله درست حدس زدید

اینجاب گزینه 2هست!

@____@


اینجا  2طبقست

از صبح طبقه پایین برق نداشت

ولی ما داشتیم

کولر در حد زیاد

ولی چون نت و تلفن از پایین هست رسما الان زیر کولر سرانه مطالعه کشور رو بالا بردیم


اهالی پایین از همون صبح جلوی در ورودی به امید نورو فوت نشستن

رفتم پایین با نگاه الکی مثلا ما چقدر خوبیم گفتم خوب بیاد بالا حداقل کولر که داره

گفتن وااااای نه این همه پله نه ولش کن همینجا طاقت میارم بهتره!
حالااینجانب

میخواد یه نام بزنه

یا نامه میاد

باید زرت زورت

شلپ شلوپ

صدبار بره 

بیاد

خو تنبل خانم

یه تکون بده زخم بستر نگیری لامصب

دیگه نامه رو فکس کردن بده خدمات میاره بالا اینم زورت میاد بهش بگی یا قفلی زده رو مخ من ؟!!!!

یعنی یه جوری همه چیزو دورش چینده

و رفتار میکنه

که انگار رو دکمه بمب نشسته

بلند بشه ترکیدیم

باید متشکر هم باشیم حتی!

 همه کارای نامه زدن رو من انجام بدم کم مونده سربرگ هم بگیرم جلو دهن پرینتر

خانم لطف کنه انگشت مبارک رو بلند کنه بزاره رو موس و دکمه پرینت رو کلیک کنه

یه نامه زدن ساااااااااااده رو مثال زدم که عمق ماجرا دستتون بیاد تا اخرشو برید


لامصب 500تومن از من بیشتر حقوق میگیره

سردر نمیارم چطور قورت میده واز گلوی خستش پایین میده!!!!


زندگی با این رو مخیا هم زیباست

و خداوند به ما لبخند میزند


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۴۸
$Venu

سلام

از محل کار قبلیم که کوچیدم اومدم اینجا

همچنان ریز با بچهای اونجا در ارتباط هستم

از همون روزای اول خدافظی یه بنده خدایی هی مشتاق دیدار ما بود

البته بماند که این بنده خدای مذکور خودش جنتلمن ترین

مهربون ترین

منعطف ترین

پایه ترین

با تحصلات ترین

...

اونا بود

اینجانب هم که معرف حضور هست تو این مسایل گیج ترین!

خلاصه بعد 10ماه قرار شد که دیشب بریم تئاتر

بعد کلی کاشته شدن در اینجا بلاخره تشریف اوردن دنبالمون

با کلی عذرخواهی که ببخشید ولی یه شیرینی افتادی!

رفته بود خونه قلامه کرده بود

ماهم خوشحال

.

سوالات کلیدی امار گرفتن و تشکیل پرونده رو تو مسیر طی کردیم

منم هنچنان سعی میکردم به روی خودم نیارم

به خدا اگه فهمیدم منظورت چیه!


#فلیک

فلیک

یکم ریز صمیمی تر میشد

یکم رو مخم بود

اصلا امادگی هضم رابطه رو ندارم

نه مثلا دوستی اجتماعی نه عمرا ازدواج و جدی

همینجوری شنگول به زندگیم ادامه بدم

نمیدونم ولی یکم برام ترس ناک بود

کلا شخصیت حمایت گری داره 

اداب اجتماعی هم که در حد اروپا... صندلی رو عقب بکشه و درو ماشین و باز کنه و تو جمعیت سپر دفاعی تشکیل بده و درو نوشابه رو باز کنه بریزه تولیوانو.... از این جنگولک بازیای خوراک دخترا

ولی من دیشب اصلا رو فاز نبودم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۵۲
$Venu

سلام

اندرخم ماجرای تغیر یهویی شغل مبارک

خیلی جالب بود

یادتونه نوشته بودم انگار خدا انگشتشو کرفته سمت صندلیم میگه بشین همینجا حالا زوده کارت دارم

بلی دیگه این شد کارش

دمشم خیلی گرم

ولی...

شما تجسم کنید

استادتون 

مدیریتون باشه

بعععععععععععععععععععععععععععد

خانم هم باشه

@____@

#الدهنم_سرویس

ماجراش اینجاست که یه کارشناس بالاتر از من قبل اومدن من اینجا اومد بود

که کلا در حال شاخ بازی برای استاد مذکور بود(استاد مذکور زین پس با نام مژی خطاب میشود :دی)

مژی خیلی خوبه

خیلی جالبه

شدید همزاد پنداری دارم

عاشق بعضی اخلاقات

مثلا اینکه چشمو دلش از سمت و القاب سیره

مثلا تنوع تجربیات کاریش

ولی خب 

ایشون هم انسان میباشند 

و البته خانم

که حساسیت های خودشون رو دارن

در زمان درگیری مژی جان با اون کارشناس

شد امتحانای ترم ما

بعد امتحان توی گروه تلگرامی کلاس یکم سروکله هم زدیم

منم که معرف حضور هستم

کلا دلقک بازی تو خونمه

به شوخی میزدمو میگفتم بیخیال دیگه امتحانی که تموم شد دیگه روضه نداره

یهو دیدم مژی جان پیام دادن و دلخوری و تیکه و....

بله

یه بیشعوووووووووووووووور

اسکرین گرفته بود از گروه

که استاد ببینید شما سوالارو داده بودید ولی باز بچها نمک نشناسن!!!!

.

.

90% افراد در طی دوره دانشجویی با همچین بیشورایی همکلاس بودن

اون10% هم غایب بودن در طول ترم :)))

.

دیگه نگم براتون حال اون شبو ماجراهای بعدش رو

و اینکه اندکی زیاد روی کارم و روابطمون تاثیر گذاشت

خیلی سخت بود

مخصوصا که همون موقعا فهمیدم اون کارشناس مذکور هم داره برای من میزنه شدییییییییییییییییید

هر دم بوی خیانتی به ما میرسید که اون موقع سعی میکردم قوی خودمو نشون بدم و منطقی و بی تقاوت رفتار کنم

ولی

کلی شبا گریه میکردم

سرکار رفتن

مستقل شدن

کاربهتر

پول بیشتر

مجموعه توپو بزرگو اسمو رسم دار

اینا هرکدوم سخت تر از اون یکی

برای یک دختر

اصلا نمیپسندم



مینویسم برای پشیمونیام


مرد شدم

و این خوب نیست

بابای علپارسا زن میخواد میفهمید زن میخواد

:دی


زندگی زیباست

و خداوند به بیشعورا لبخند معنا دار میزند


شادزی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۴۸
$Venu

سلام

ماجرایی که عرض کردم خدمتتون برای 2هفته مونده به ماه رمضان بود

مشاور محترم مارو برای تنظیم لالا فرستاد پیش روانپزشک

از زولیپیدیم و الپرازولام رسیدیم به یه قرصی که الان یادم نیست

عاغا خوردن همانا و چپه شدن همان

عرق میکردم

تصاویر روشن(مردمک چشم بازتر شد)

کلافه

بیتاب

اصلا یه وعض داغانی که نگم برات

3روز بعد رفتم گفتم داداش اشتباه زدی این چی بود

گفت اشکال نداره این عوارض قرصه خیلی کم پیش میاد کسی حساسیت نشون بده شما بخور اگه تا یه هفته درست نشد بیا تا 100هم میشه دوزشو بالابرد

حالا دوز ما25 بود

:/

مگه خلم

یه قرص بزنم که خوابم تنظیم بشه

کل روز کلافه باشم 

شبم که داغون

البته تشنگی زیاد هم درکنارش که من نگران روزه بودم

عرض کردیم به روانپزشک چیز مشنگ

گفت :

من دکترم من باید اجازه روزه گرفتن به ما بدم نمیدم!

@___@

شما با خیال راحت و بدون عذاب وجدان روزت رو بخور

خوابت تنظیم میشه

امتحاناتم تموم میشه

بعد زمستون ماه بگیر!


اصلا نمیتونستم بفهممش

میگفت به نظر شما اگه پیامبر الان بود خودش روزه میگرفت؟

الان همه چیز با اون موقع تغیر کرده

اون موقع با یه خرما میتونستن زنده بمونن ولی الان چی؟!


در جوابش فقط گفتم گذر زمان هیچ اهمیتی نداره 

اسلام دینی برای همه زمان و مردم هست

!

مرتیکه بیشور

باشه قبول که دکتر میتونه شمارو منع کنه از روزه

ولی خب خدا به خودمونم شعور داده

اینکه سلامتی در خطر باشه

منکه چندماهه با خوابم درگیرم 

خو یه ماهم روش

چه اصراری به این قرص مسخره داری تو اصلا!

اه

فکر کرده ما از اون خانوادهاشیم


در همین حد بگم که الان خیلی هم اوکیم

از داروخانه محل قبلی که کلی اشنام زولیپیدیم پرفتم خودم درستش کردم

با اون قایفش

اه


زندگی زیباست

و خداوند به این بیشورا لبخند معنا دار میزند

:))

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۰۸
$Venu

سلام

...

بعد از تغیرات و هیجاناتشو استرس ها و ماجراهاش

یه روز به خودم اومدم که 

ا چرا من اینقدر یادم میره

چقدر حافظه من سطحی شده

کلمات مخصوصا اسم ها مثل ابری میمونه که با فاصله خیلی کمی بعد از بیان از ذهنم میره

دیگه مشکلات درس خوندنه بماند

یه وعضی که میخواستم یه ریکوردر بزارم تو سرم

خیلی تو محل کار و درس دچار مشکل شدم

خیلی اعتماد به نفسم کم شد

از طرف گفتم شاید برای فشار و حجم درسه

بلاخره سن که بره بالاتر این مسایل طبیعیه از درسو این صوبتام که دور بودی....

دیدم نه ...

نگ

رفتم مرکز مشاوره اینجا

کلی سوال سوال سوال که برسه به ریشه مشکل

دیدم تغیرات ریزو درشت من از 2-3 سال گذشته شروع شده

اره خوابم هم مشکل داره

صدبار تا صبح بیدارم و کلا میشه گفتم هوشیار میخوابم

اره تقویم مخمم ریخته بهمو بهمن ما تو سر من طرفای خرداده!

...

گفت مشکل حافظه کوتاه مدتت بخاطر خوابت هست

و این به مرور روی حافظه بلندمدت و البته بیانت تاثیر میزاره

...

متوجه شدم که بارش فکری زیادی دارم

این افکار بالا پایین شده که دوووور میزنه

باید اروم بگیره

فکر میکردم وقتی تحلیلشون میکنم و دسته بندی حل میشن

ولی انگار نه

این عادت کودکی نوشتن حیاتیه

نوشتنه نظم میده

...


زندگی زیباست

و خداوند لبخند را فراموش نمیکند

:)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۵۱
$Venu

سلام

یادتونه تصمیمات گنده گنده داشتم

با ترسو لرز داشتم 27رو تجربه میکردم؟

میخواستم کارمو عوض کنمو از ماجرهاش میگفتم؟

کلی ذهم درگیر بودو نمیدونستم چی میخواد پیش بیاد و تصمیماتم درسته یا نه؟

اون 2*2ها و ماجراها...


قطار


الان

من

70روز مانده تا پایان 28


یکی از اهداف گندم ارشد بود


یه رشته خوب یه دانشگاه خوب

با کلی ترسو لرز برای شهریه

_اهداف گندم دانشگاه بهشتی طوریش بود ولی الان خوشحالم که نشد_


توی ارشد از همون جلسه اول اساتید پیگیر اسم و رسمو شغلو جزیئات شماهستن

که هم اشنا بشن با جو کلاس هم بلاخره یه وقتایی کاری پیش اومد امار داشته باشن


هفته دوم کلاس بایکی از استادا که از همون جلسه اول خندش به دلم نشسته بود به صحبت افتادیمو شریاطم رو گفتم

اخر همون هفته بود فکر کنم که پیام داد تو همین محل کارم ولی یه واحد دیگش نیرو میخوان شرایطشم خوبه میخوای معرفیت کنم؟

...

خلاصه استرس قبول شهریه ازاد باعث یه تکون اساسی شد

البته بماند که اون محل قبلی کلی دعوا شد اخرشو پاداش دوره اخرمو ندادن عیدی رو پیجوندن... یه وعض دعوا و دادو بیداد

چرا

چون تو داری میری هر کاری که میخواستی ما کردیم ولی نمک نشناسی داری میری؟!!

بیمت کردیم-حقوقتو بیشتر کردیم-دانشگاهم که 2روز داری میری


اصلانم نمیفهمن که حداقل وظیفشون بوده.... بماند که شکایت کردم و مدیر اونجا یکی از خرای اصلی هستو به مدیر اینجا فشار اورد که یا بیرونش کن یا ساکت باشه!


بگذریم


الان دریافتیم بیشتر از 2برابر اونجاست

بیمه و اضافه کارو الباقی ماجرا...همه کامل


اما....



زندگی زیباست

و خداوند همیشه به ما لبخند میزند



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۲۷
$Venu

سلام

دو3تان عزیزان

یه موردی که من از اول دنیای مجازی باهاش درگیرم و از همون 87 ورود به دنیای وب نویسی باشماها دعوا دارم

هنوز پابرجاست

بابا

عزیزان

برزگواران

ما روابطمون مجازیه

ذهنیت پیدا میکنیم از چهره و اسم و شرایط هم

شرطی میشیم به کلامات و استیکرا و این صوبتا

الان که بعد 2سال اومدم که دیگگه هیییییییییییییییییییچ

یهو عکس پروفایل عوض میکنید من کلا مغزم ارور میده 

آرشیو خاطرات ویروسی میشه

کلا میگورم تو هم


باید برم چندتا پست ابتدایی رو بخونم تنظیم کنم مخو که کی بودی چی بودی 

از نو لود بشه اطلاعات

والا!!




یه لطف

لطفا جهت تسریع در لودینگ مخ مبارکمان

ای دی اینستا و ادرس وب اسبق رو ممنون میشم بزارید

:)


زندگی زیباست

و خداوند در فن مترو به ما لبخند میزند


پتو ام آرزوست :/

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۱۲
$Venu

92

تق تق

اهم اهم

کسی هست؟


سلام

یوهو


من اومدم

ج


پبرو آنچه گذشت پست 91

کلی گفتنی دارم

که موندم از کوج شروع کنم هم تومار نشه هم حق مطلب ادا بشه!


علل الحساب:


پیرو اون پست 87

حضرت مرگ که بیاد که اومده هیچ

اون 2رکعت نمازم هیچ

عاقا ما نمردیم خواستیم برگردیم داستان چطوریه؟

الان مثلا من

بعد بوقی بدلایلی میگم براتونو دلایلی که نگم برات خواستم برگردم

الدهنم سرویس شد یادم بیوفته نام کاربردی اینجام چی بوده که ایمیلم چی بوده که پس بفرسته برام!

محبوبیتم بدبختی شده برامون :دی


خب

خوبو خوشو خوشحال باشید که ایشالا باشیم باهم


من همون خسته قبلم

خیلی همت کنم بیام کوه مطلبو بنویستم

پس پلیز طوری خودتون بیاید یه خلاصه 2پاراگرافی از پستای 2سال آخرتون 

خوش خطو خوانا

بنویسید

وای بحالتون مهماشو بپیچونیدا

میام مچتونو میگیرم



این بلاگ هنوز استیکر نداره که!

ای بابا!!!!!!!!!!!!!!!!!



زندگی هنووووووز زیباست

و خداوند قدرتمندانه به ما لبخند میزند

:)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۱۱
$Venu